همسر مقتول منکر اجاره آدمکش شد
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۲۶۲۶۸
دومین جلسه رسیدگی به اتهام زن میانسالی که متهم است برای کشتن شوهرش دو آدمکش اجیر کرده در حالی برگزار شد که وی بار دیگر منکر اجاره قاتل شد اما همدستانش این ادعا را رد کردند.
به گزارش ایران، این زن میانسال شامگاه ۲۹ شهریور سال ۱۴۰۱ با کلانتری ۱۴۷ گلبرگ تماس گرفته و از قتل شوهرش خبر داده بود. وی مدعی شد به خاطر قبولی دخترش در دانشگاه با او برای جشن بیرون رفته بودند اما وقتی به خانه برگشتند با جسد شوهرش که دکتر طب سنتی بوده روبهرو شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی مأموران پلیس به خانه مقتول در نارمک تهران رفتند مشخص شد مرد 57 ساله را خفه کردهاند. بررسی دوربینهای مداربسته خانه نشان داد بعد از خروج همسر و دختر قربانی دو مرد نقابدار وارد خانه شدهاند. اما در بررسیهای دقیقتر سرنخهایی به دست آمد که نشان میداد سارقان نقابدار با تخریب قفل قصد صحنهسازی داشتهاند و درهای خانه از قبل برایشان باز گذاشته شده بود.
بدین ترتیب فرضیه جنایت خانوادگی قوت گرفت و مأموران باردیگر به تحقیق از همسر مقتول پرداختند.
زن میانسال گفت: شوهرم مرد پولداری بود، من و دخترم نمیخواستیم در ایران بمانیم اما شوهرم مخالف مهاجرت بود. وقتی من و دخترم برای مهاجرت اقدام کردیم شوهرم گفت پولی برای این کار به ما نمیدهد و همین موضوع باعث اختلاف بین ما شد اما من شوهرم را نکشته ام.
در ادامه تحقیقات سرانجام سارقان جنایتکار دستگیر و مدعی شدند به دستور همسر مقتول این کار را انجام دادهاند.
متهمان گفتند: همسر مقتول به ما پول داد تا شوهرش را بکشیم.
زن میانسال که چارهای جز اعتراف نداشت بازداشت شد و به این ترتیب برای دو مرد به اتهام مشارکت در قتل و برای زن میانسال به اتهام معاونت در جنایت کیفرخواست صادر و پرونده به شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
اولین جلسه دادگاه
در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس یکی از متهمان به نام فرید در دفاع از خود گفت: مدتی قبل دوستم که مردی معتاد است به سراغم آمد و گفت به تازگی با زنی آشنا شده که از او خواسته در ازای دریافت 500 میلیون تومان شوهرش را بکشد. به من گفت نیاز شدیدی به پول دارد و اگر در این کار او را همراهی کنم پول خوبی به من میدهد من هم قبول کردم. طبق نقشه مقابل خانه مرد پولدار رفتیم و همسرش در را برایمان باز گذاشت، ما ابتدا در شوفاژخانه پنهان شدیم و بعد در فرصتی مناسب وارد خانه شدیم و تسمه پرده را دور گردنش پیچیدیم اما او تقلا کرد و از جایش بلند شد. به همین خاطر ما ترسیدیم، طناب را رها کردیم و گریختیم.نمی دانیم چه کسی او را کشته است.
متهم دوم به نام کیوان نیز اظهارات همدستش را تأیید کرد.
در ادامه زن میانسال نیز اتهام معاونت در جنایت خانوادگی را نپذیرفت و گفت: من پولی به این دو نفر ندادهام، بعد از مرگ شوهرم بیش از ۲۵۰ میلیون تومان هزینه کفن و دفن او کردم. اگر شوهرم را دوست نداشتم و به مرگش راضی بودم هرگز چنین پولی را برای مراسمش خرج نمیکردم.
در پایان جلسه دادگاه قضات پرونده را برای تکمیل تحقیقات به دادسرا فرستادند و با انجام تحقیقات بیشتر باردیگر پرونده به دادگاه کیفری برگردانده شد.
دومین جلسه دادگاه
در جلسه دوم دادگاه نخست مادر مقتول گفت: عروسم میخواست خانه و ماشین را از پسرم بگیرد و جدا شود. ولی چون پسرم او را طلاق نداد با این نقشه پسرم را کشت.
من به هیچ قیمتی حاضر به گذشت نیستم و برای متهمان قصاص میخواهم. نوهام که حالا 19 سال دارد در دادگاه حاضر نشده و درخواستش را مطرح نکرده است.
سپس متهم 60 ساله این پرونده به نام کیوان روبه روی قضات ایستاد و گفت: همسر مقتول صاحب یک شرکت بیمه بود. من به آنجا رفته بودم تا خودم را بیمه عمر کنم.
اما او گفت به خاطر شرایط سنیام این بیمه برایم مناسب نیست. بعد از آشنایی بیشتر با او یک روز پیشنهاد قتل شوهرش را مطرح کرد و گفت شوهرش مرد فاسد و بد اخلاقی است و او حاضر است 500 میلیون تومان به من بدهد تا او را بکشم.
من هم قبول کردم اما چون توانایی کافی نداشتم از دوستم فرید کمک خواستم، قرار شد 40 میلیون تومان به او بدهم. این تمام پولی بود که زن مقتول به من داده بود و دیگر هم پولی به ما پرداخت نکرد. باز هم میگویم وقتی ما از خانه بیرون آمدیم شوهرش نفس میکشید.
فرید وقتی در جایگاه ایستاد، گفت: ما وقتی وارد خانه شدیم با دیدن دکتر به او گفتیم که همسرش ما را اجیر کرده تا او را بکشیم حتی پیامهای صوتی همسرش را برای او گذاشتیم تا بشنود. بعد هم تسمه را دور گردنش انداختیم اما چون خیلی مقاومت کرد ما فرار کردیم و مرد میانسال زنده بوده است.
اما قاضی گفت: شواهد نشان میدهد قربانی غافلگیر شده و به محض ورود به خانه مورد حمله قرار گرفته است.
با پایان دفاعیات متهمان، قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.
منبع: تابناک
کلیدواژه: فساد چای دبش ملیکا محمدی سیدرضی موسوی قاسم سلیمانی افزایش قیمت اینترنت همراه همسر مقتول آدمکش فساد چای دبش ملیکا محمدی سیدرضی موسوی قاسم سلیمانی افزایش قیمت اینترنت همراه میلیون تومان زن میانسال همسر مقتول
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۲۶۲۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معمای اتوبان
مکانیک هم با پلیس تماس میگیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد میرسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع میکنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسیهای اولیه متوجه میشود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفهشده و حدود دو ماه از مرگش میگذرد.جسد برای ادامه بررسیها به پزشکیقانونی منتقل میشود.ادامه داستان...
سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفهشده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را بهسرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپتاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهتهای زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف میکنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره میفهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکیقانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بیقراری میکرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی میکرد او را آرام کند.
سرگرد گوشهای ایستاد و گفت: تسلیت میگم خانم بهاری. میدونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه میکرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد میخواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشکهایش را پاک میکرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. میخوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعهها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر میزدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ میزد و میپرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب میخوند و جدول حل میکرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبهرو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل اینکه خونه به هم ریخته باشه. یا اینکه یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمیدونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمهام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحتتون نمیشم. فقط اینکه از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی میکرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیدهای روبهرو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفهای یا زنجیرهای روبهرو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید میخواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا اینقدر ناشیانه قربانیهاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپتاپ و پروندههایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمههای شب هم همانجا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچیاش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ سالهای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل میکنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل میخواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلیاش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.